عباس گودرزی با حضور در غرفه ماهنامه حلقه وصل در سومین نمایشگاه رسانه های دیجیتال انقلاب اسلامی در مورد ارزیابی خود از حضور رسانههای دیجیتال انقلاب اسلامی در کنار یکدیگر گفت: در مورد نمایشگاه باید بگویم که نگاه من به این جمعها همیشه مثبت بوده است. چون صرف حضور در کنار هم این احساس را به تکتک ماها میدهد که تنها نیستیم و ارتباطهایی هم که از این طریق بین دوستان شکل میگیرد باعث افزایش توان و انرژی میشود. گرفتن این انرژی و توان مضاعف باعث میشود که این دوستان اهداف خودشان را مصممتر پیگیری کنند.
وی در ادامه به مزیتهای رسانههای دیجیتال اشاره کرد و افزود: رسانه دیجیتال با توجه به خاصیت فرازمانی و فرامکانی که دارند در دسترس همه هستند و مخاطب امروزی از این امکان برخودار است که در هر زمان و مکانی به اطلاعات مورد نظر خود دسترسی داشته باشد. این عمومیت داشتن به برد این رسانهها اضافه کرده است و آنها از قدرت تاثیرگذاری بالایی برخودار هستند. اگر ما از قدرت و ظرفیت این فضا غافل باشیم و دشمن بیدار باشد و برای این فضا برنامهریزی داشته باشد که دارد، میتواند از لحاظ فکری، اعتقادی، سیاسی و… تاثیر بگذارد.
این کاریکاتوریست جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه رسانهها انقلاب اسلامی را نباید جدا از هم دید و اگر جزیرهای کار شود نمیتوان تاثیرگذار بود، اضافه کرد: ما باید همه سایتها و رسانههایی که در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی فعال هستند را به صورت یک مجموعه ببینیم. چون اگر رسانههای انقلاب اسلامی را به صورت تکتک مورد توجه قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ کدام از این رسانهها کامل نیستند ولی وقتی همه اینها را در کنار هم مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که با داشتن همین نقصها چقدر تاثیرگذار هستند. اگر این مجموعهها را در کنار هم بگذاریم آن وقت میتوان از یک جبهه حرف زد، جبههای که میتواند در برابر جبهه کفر بایستند.
نویسنده کتاب «تلخندک» در مورد ارزیابی خودش از تعامل رسانههای فضای مجازی با رسانه تاثیرگذار کاریکاتور تصریح کرد: تاثیرگذاری کارهای گرافیکی و تصویری نسبت به کارهای متنی خیلی بیشتر است. چون نیازی به این نیست که مخاطب حتما سواد آنچنانی داشته باشد و یا وقت زیادی را صرف کند. مخاطب اگر سواد بصری محدودی هم داشته باشد میتواند با دیدن تصویر به اندازه خودش از آن بهره ببرد. حالا اینکه ما چقدر توانستیم از این ظرفیت استفاده کنیم؟ باید بگوییم که متاسفانه در رسانههای جبهه فرهنگی انقلاب از این ظرفیت آنطور که باید و شاید استفاده نشده است یا بهتر است بگوییم آنقدر که کاریکاتور ظرفیت دارد، رسانههای جبهه انقلاب به آن بهاء ندادند.
عباس گودرزی با بیان اینکه خیلی از نشریات ما کادر اختصای کاریکاتور ندارد، افزود: الان خیلی از سایتهای خبری و تحلیلی عرصه انقلاب اسلامی ستون و جای ثابتی برای کاریکاتور ندارند و این ضعف بزرگی است. چرا؟ چون خودمان با دست خودمان این ابزار تاثیرگذار را حذف کرده ایم! این در حالی است که جبهه مقابل ما از این ظرفیت خیلی خوب استفاده کرده و توانسته موج ایجاد کند.
او اضافه کرد: شما کاریکاتور «چشمبندی» که در روزنامه شرق چاپ شد و یا کاریکاتوری که در روزنامه ایران چاپ شد و به آذری زبانهای توهین کرد و… به خاطر بیاورید. میخواهم بگویم که کاریکاتور تاثیر میگذارد و باعث جریانسازی میشود و اگر رسانههای جبهه انقلاب هم این ظرفیت را قبول کنند به نظرم میتوان از این ابزار به بهترین نحو استفاده کرد و کارهای تاثیرگذاری ارائه داد. البته باید این ارتباط متقابل باشد؛ یعنی هم رسانه فضایی را ایجاد کنند که کاریکاتوریستهای توانمند وارد فضای کار شوند و کارهای خودشان را در اختیار آنها قرار دهند و هم کاریکاتوریست که دغدغه این جبهه را دارد، تخصص خودش را بهبود ببخشد و کارهای ویژه انجام دهد.
گودرزی در پایان تاکید کرد: فضای که ما الان در آن قرار داریم فضای جنگ نرم است. این همیشه دغدغه من بوده و همیشه هم به دوستان توانمند گفته ام که وقتی فضا، فضای جنگ است باید وارد این فضا شویم و کار اثرگذار ارائه دهیم. شما دفاع مقدس را به خاطر بیاورید و یا به صورت ملموستر جنگی که در سوریه و عراق جریان دارد را در نظر بگیرید؛ کسانی که به سوریه و عراق میروند و در جنگ سخت شرکت میکند از زندگی، کار، زن و بچه خودشان میگذرند و با تمام وجود میجنگد ولی متاسفانه ما هیچ وقت این خط مشی را در جنگ نرم عملیاتی نکرده ایم. چون واقعا احساس نکردیم که جنگ است. لذا کسانی که توانمند و دغدغهمند هستند باید این را قبول کنند که در فضای جنگ نرم زندگی میکنیم و این جنگ در جریان است و با این دغدغه وارد کارهای فرهنگی شوند. حالا قرار نیست زندگی و زن و بچه را کنار بگذاریم ولی باید با توان بیشتری کار کنیم تا انشالله اثرگذارتر باشیم.
عباس گودرزی به عنوان کاریکاتوریست پیشرو در تبیین حماسه ۹ دی شناخته شد
از سوی شورای هماهنگی تبلیغات و معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران همایش ملی علمداران بصیرت در بزرگداشت حماسه ۹ دی و تقدیر از فعالان فرهنگی و هنری حماسه ۹ دی در تالار دیوان شمس تهران برگزار شد.
در این همایش ملی در بخش کاریکاتور از« عباس گودرزی »، کتاب ” سید نظامالدین موسوی” به خاطر کتاب روزشمار فتنه ، “رحیم مخدومی” از انتشارات رسول آفتاب ، در بخش عکس از «رئوف محسنی» ، فیلم «ابوالقاسم طالبی» ، مستند «مهدی نقویان» ، در حوزه خبرگزاریها از خبرگزاری تسنیم (مهدی قلیزاده) ، در بخش نمایش از گروه نمایشی هومان هنر ، گرافیک «گل سرخی» ، شعر از شاعر معاصر «علیمحمد مؤدب» تقدیر و تجلیل به عمل آمد .
در این همایش با اهدای تندیس و لوح تقدیر به عباس گودرزی
به عنوان کاریکاتوریست پیشرو در تبیین حماسه ۹ دی تقدیر شد.
مشروح مصاحبه بنده با سایت خبری *رجا نیوز* را در زیر بخوانید:
…………………………………………………………………………………………………..
احتمالاً شما هم او را بیشتر با نام تلخندک میشناسید تا عباس گودرزی. کاریکاتوریستی که طی چند سال اخیر در فضای مجازی یک پای ثابت دفاع از کشور و دین و ولایت بوده و کارهایش سایت به سایت و وبلاگ به وبلاگ چرخیدهاند.با این متولد سال ۵۷ که اصالتاً اهل بروجرد است و لیسانس نقاشی دارد، قرار گذاشتیم تا در پنجمین سالروز فتنه ۸۸ و تحت عنوان هفدهمین «باشگاه چانهزنی» رجانیوز با او گپ بزنیم.
حرفهای جالب این کاریکاتوریست فعال و خوش ذوق جبهه فرهنگی انقلاب درباره کارهایش خواندن دارد، مخصوصاً اواخر گفتگو که کمی درباره تفاوت رفتار خودیها و نخودیها با کاریکاتور متعهد سخن میگوید. خلاصه اینکه عباس آقای گودرزی مثل کاریکاتورهایش شیرین و دوست داشتنی است.
شما در واقع بچه انقلابید دیگه؟!
بله، در واقع بچه اول انقلاب هستم. پاقدم ما خیر بود!
شما هم نقاشی را با خانهای مکعبی که از دودکش آن دود بیرون میآید، شروع کردید؟
یادم نمیآید با چه چیزی شروع کردم، ولی تا جایی که یادم هست از همان اول نقاشیام خوب بود. یکی از خاطرات پر رنگی که یادم میآید از کلاس سوم ابتدایی است. آن موقع در دهه فجر کلاسها را تزئین میکردند. چون خط و نقاشیام خوب بود، گل و بوته میکشیدم و چیزهایی مینوشتم و با همان ها کلاس را تزیین میکردیم یک بار با دو تا خودکار وسط دفترم نوشتم «امام آمد» و دورش را نقاشی کشیدم و خیلی خوب شد و مبصرمان آن را گرفت و زد روی دیوار کلاس.
اولین بار کی به خاطر نقاشی تحسین شدید؟
تحسین من موقعی بود که نقاشی میکردم و بچهها خوششان میآمد. شاید اولین تحسین جدی موقعی بود که وارد هنرستان شدم و اساتید کارم را تحسین و به دیگران توصیه میکردند مثل من کار کنند. آن موقعها یا جایزه و جشنواره زیاد نبود یا ما اهلش نبودیم.
آیا نقطه عطفی برای شروع حرفهای کار گرافیک در زندگی شما وجود دارد یا خیلی آرام و به قول دوستان با شیب ملایم اتفاق افتاد؟!
نه، با شیب ملایم نبود! در مدرسه که بودم خط و نقاشیام خوب بود، ولی از آن طرف ریاضی، علوم و زبانم هم خوب بود و خانواده خیلی اصرار داشتند حتماً ریاضی فیزیک یا تجربی بخوانم، ولی علاقه خودم هنر بود. مشاوری داشتیم که معلم حرفه و فن ما هم بود. علیالقاعده یک مشاور باید شاگرد را به سمتی که استعداد و علاقه دارد سوق بدهد. وقتی به ایشان گفتم میخواهم هنر بخوانم، گفت بروجرد که هنرستان ندارد. برای این کار باید بروی شهرستان که نزدیکترین آن اراک است. به خودم گفتم وقتی معلم مشاور دارد میگوید در بروجرد هنرستان نیست، حتماً نیست دیگر. خلاصه به اصرار برادرمان رفتیم تجربی. دو سه ماهی که از سال تحصیلی گذشت، دیدیم همکلاسیهای قدیمی ما در راهنمایی، الان دارند هنر میخوانند.
در دبیرستان؟
نه، در هنرستان خواجه نصیر بروجرد که قبلاً رشتههای حسابداری، اقتصاد و… داشت و حالا رشته گرافیک و معماری را هم اضافه کرده بود. معلوم شد مشاور ما اصلاً خبر نداشت! وقتی این را شنیدم کلاً از رشته علوم تجربی زده شدم و گفتم وقتی هنرستان هست چرا تجربی بخوانم؟ متأسفانه یک سال از تحصیل عقب افتادم و مجبور شدم آن سال را تا آخر در تجربی بمانم و سال بعد به هنرستان رفتم و از اول شروع کردم.
پس سال اول دبیرستان را الکی خواندید.
بله، آخرش هم انصراف دادم و رفتم هنرستان. الحمدلله چون هم علاقه داشتم هم استعداد، در آنجا موفق بودم و پیشرفت کردم.
خانواه هم قبول کردند.
قبول کردند، ولی با اکراه. میگفتند رشته هنر آتیه ندارد. اگر بروی ریاضی فیزیک یا تجربی بالاخره در آینده مهندسی، پزشکی چیزی میشوی. البته پدر و مادرم اگرچه نگران آینده شغلی من بودند اما در کل خیلی کمک کردند که موفق بشوم. لازمه نقاشی و طراحی خط خطی کردن است. هر وقت این کار را میکردم، پدرم میپرسید: «داری چه کار میکنی؟ مگر درس و مشق نداری؟» جواب میدادم: «درس و مشق هم همین است». میپرسید: «مگر میشود با خط خطی کردن نان در آورد و زندگی کرد؟»
حالا چی؟ پیش آمد که بگویید دیدید شد؟
چند سال پیش که تازه به صورت رسمی وارد بازار کار شده بودم و داشتم با تصویرسازی و کاریکاتور درآمد کسب میکردم به پدرم گفتم یادتان هست که به من گفتید با خط خطی کردن نمیشود زندگی را اداره کرد؟ حالا میبینید که الحمدلله میشود و زندگی هم دارد میچرخد.
از معلمهای دوره مدرسهتان هم کاریکاتور میکشیدید؟
راستش من تا دوران دانشجویی اصلاً در فضای کاریکاتور نبودم و وارد آن نشدم.
چطور وارد حیطه کاریکاتور شدید؟
ترم اول رشته نقاشی در دانشگاه کرمان بودم که یک روز یکی از دوستان که کاریکاتور کار میکرد در خوابگاه گفت: «امروز قرار است آقای شجاعی طباطبایی و آقای محمدحسین نیرومند به کرمان بیایند و با بچههایی که میخواهند کاریکاتور کار کنند نشستی داشته باشند. میآیی برویم؟» گفتم: «من که کاریکاتور کار نکردهام. بلد نیستم». گفت: «بلد بودن نمیخواهد. بیا برویم و حداقل اینها را ببینیم». رفتیم و گروهی بود به اسم نیشتر. مسئول آن هم یکی از اساتید خودمان بود ـ آقای سلجوقی که یادشان به خیر ـ بعدها رئیس دانشکده هنر شد. رفتیم و در جمعی نشستیم و آقای شجاعی و آقای نیرومند را برای اولین بار در آنجا دیدم و با فضای کاریکاتور آشنا شدم. قرار بود وارد این گروه شوم، ولی شاید به دلیل تنبلی یا این که نمیتوانم کاریکاتور کار کنم وارد این گروه نشدم. بعداً این گروه در دانشگاه ما نمایشگاه کاریکاتور گذاشت و وقتی نمایشگاه را دیدم خیلی به وجد آمدم و دیدم چقدر خوب میشود با کاریکاتور حرف زد و کار کرد. پرسیدم: «میشود من هم به گروه شما بیایم؟» گفتند: «آره، بیا ما چهارشنبهها کلاس داریم» و به این ترتیب و همراه با گروه نیشتر وارد فضای کاریکاتور شدم و بعد به گروه «خانه کاریکاتور» کرمان پیوستم.
الان کاریکاتور کشیدن شغل شماست یا تفریحتان؟
نه، حرفهام همین است و درآمدم از کاریکاتور و تصویرسازی است. البته خودم بیشتر مایلم به سمت تصویرسازی از چهره علما و شهدا بروم، چون میدانم برکتش خیلی بیشتر است.
کاریکاتوریست آزادید یا استخدام جایی هستید؟
در حال حاضر در یک مؤسسهای فرهنگی مشغول کار هستم که در فضای مجازی فعال هستند. در آنجا کار میکنیم و کارهای تولیدی را روی یکی دو سایتی که با این مجموعه مرتبط هستند میگذاریم و با خبرگزاریها و یکی دو تا از روزنامهها هم کار میکنم.
اولین کاریکاتور فتنه را چند روز بعد از انتخابات کشیدید؟
داستان این هم جالب است. در دوران انتخاباتی که منجر به فتنه شد کارمند یک شرکت خصوصی بودم که فضایش خیلی مناسب نبود. در همان فضا دوستی که با من همعقیده بود، یک روز آمد و گفت: «تو این اتفاقات را نمیبینی؟ نمیخواهی کار کنی؟» این حرف برایم تلنگری شد و دیدم راست میگوید و توانمندی آن را دارم که این کار را بکنم و اگر برای این اتفاقات کار نکنم، پس کی کار کنم؟ از همان جا شروع کردم به کار کردن. جالب اینکه وبلاگم را هم یکی از همان دوستانی که آن طرفی بود برایم زد و کاریکاتورهایم را برایم upload میکرد! از طریق همان وبلاگ روزنامه جوان ما را پیدا کرد و گفت برای ما کار میزنی؟ گفتم از خدا میخواهم که کارم بیشتر دیده شود. هر روز بر اساس تیترهایی که در جوان، کیهان یا فارس میآمد، کاریکاتور میزدم و در شلوغیهای فتنه تقریباً هر روز کارم در روزنامه جوان چاپ میشد. جالب این بود که همان شبها مسعود بهنود در بیبیسی این کاریکاتورها را نقد میکرد. من ماهواره نداشتم و همانهایی که در شرکت بودند میآمدند و میگفتند دیشب مسعود بهنود کارت را نقد میکرد.
میدانستند کار شماست؟
بله، اسمم پای کار بود.
برایتان مشکل ایجاد نشد؟
نه، خودم را آن قدر سنگین و رنگین در آن شرکت جا انداخته بودم که کسی چیزی به من نمیگفت. جالب اینجاست که مدیر مجموعه آمد و به من گفت یک کاری بزن که برای ما هم چیزی داشته باشد! گفتم من که مشکلی ندارم. چون فتنه که پیش آمد وضع بازار خیلی به هم ریخت و آنجا هم شرکت تبلیغاتی بود و کارش کساد شده بود. صبح تا غروب واقعاً در شرکت بیکار بودیم و از این فرصت استفاده میکردم و کاریکاتورهای فتنه را میزدم و غروب میبردم روزنامه جوان و چاپ میشد. این بنده خدا میآمد و میگفت یک کاری بکن که چیزی هم برای ما داشته باشد. میگفتم مشکلی ندارم. شما به من کار بدهید، اگر انجام ندادم به من ایراد بگیرید. میبینم وقتم دارد تلف میشود، از وقتم استفاده میکنم. الحمدلله از این نظر مشکلی پیش نیامد. ما هم کارمان را با جوان ادامه دادیم.
از طرف بقیه دوستانتان به شما توصیه نشد که این کارها را نکن و اگر بخواهی در فضای هنری باقی بمانی برایت بد میشود؟
خوشبختانه وقتی از دانشگاه بیرون آمدم، از فضای بچههای هنری فاصله گرفتم. شاید آن فضا زیاد با روحیات فردیام جور در نمیآمد.
یعنی در فضای انجمن، گالری و اینها نبودید.
نه، اصلاً وارد این فضا نشدم. البته در دوران دانشجویی پانزده تا نمایشگاه کاریکاتور برگزار کردیم، ولی بعد از این که از دانشگاه بیرون آمدم و سربازی رفتم و بعد وارد فضای کار شدم، از آن فضای هنری فاصله گرفتم، به همین دلیل با آن دوستان ارتباط نداشتم که بخواهند به من بگویند از فضای هنری دور میشوی و کار هنری بکن و خوشبختانه از این چیزها نداشتیم، اما در همان مجموعه مدیر آنجا و برادرش میآمدند و از سر دلسوزی میگفتند: «حیف نیست هنرت را این جوری خرج میکنی؟ چه فایدهای دارد؟ یک روز ارزش دارد. فردا که دیگر فایده ندارد. بیا بنشین یک مجموعه کار کن، نمایشگاه بزن، کتاب چاپ کن». به خودم میگفتم همین کارهایی که دارم میکنم بیارزش نیستند. خب همینها وقتی مجموعه شد، چاپشان میکنم. به این صورت بود، ولی این که کسی بخواهد به من گیر بدهد، این طور نبود. از خانواده و دوستان نزدیک میگفتند مواظب خودت باش. کارهایی که داری میکنی بالاخره به کسانی برمیخورد. طاقتشان زیاد نیست و میگیرند تو را میزنند.حتی مادرم گفتند: «من راضی نیستم تو کاریکاتور کار کنی». میگفتم شما را به خدا این را نگویید. بگذارید کارم را بکنم. انشاءالله که مشکلی پیش نمیآید. این فضایی است که باید در آن حضور داشته باشیم. اگر نباشیم، کمکاری کردهایم.
از واکنشهایی که به کارهایتان در آن زمان نشان داده میشد، خاطرهای دارید؟ اثری که واکنشهای خاصی را ایجاد کند داشتید؟
در دورهای که کارهایم را جوان چاپ و بعد مسعود بهنود نقد میکرد، یکی از کارهایی که زده بودم ـکه شاید دیده باشیدـ کاری بود که یکی از سبزیها طبق روال آن روزها روی دیوار از بالا تا پایین با رنگ سبز نوشته بود: «وعده ما، وعده ما» و این دیوار پر شده بود از وعده ما و پایین کار با اسپری قرمز نوشته بود: «وعده ما به قیامت». یعنی بعد از این همه کاری که کردیم فایده نداشت و دیدار به قیامت. مسعود بهنود شبش این را نقد کرده بود که منظور عباس گودرزی از این کاریکاتور این بود که اینها تا پای جانشان هم هستند! من البته نشنیده بودم. ماهواره نداشتم. فردای آن شب از بخش سیاسی جوان به من زنگ زدند که منظور تو از این کاریکاتوری که دیروز چاپ شد چه بود؟ پرسیدم: «چطور مگر؟» گفت: «مسعود بهنود چنین چیزی گفته است». گفتم اگر منظورم این بود که تا پای جان ایستادهاند که اسپری دست طرف نمیدادم، بلکه با انگشت خونی میکشیدمش. منظورم همان چیزی است که همه میفهمند و شما هم فهمیدهاید و مسعود بهنود هم هر جور تفسیری که میخواهد بکند به من مربوط نیست.
بهترین کاریکاتوری که کشیدید و خیلی به دلتان نشست میتوانید انتخاب کنید؟
از دوران فتنه؟
کلاً بگویید، دوران فتنهاش را هم بگویید.
در دوران فتنه چند کار خوب داشتم. یکی از دوستان به من زنگ زد که ریگی را گرفتهاند. برایش کاریکاتور بزن. گفتم: «مطمئنی؟» گفت: «آره. خبر موثق است و تو کاریکاتورت را بزن». به محض این که رفتم سر کار، کاریکاتوری را به صورت آگهی زدم که قابل توجه هنرجویان جنبش سبز! کلاس استاد ریگی امروز برگزار نمیشود. زمینه را هم دیوار آجری گرفتم. این کاریکاتور را زدیم و خیلی سریع در وبلاگها و سایتها پخش شد. صدای خیلی از سبزیها در آمد و به خیلیها برخورد که ریگی چه ربطی به ما دارد و چرا ریگی را به جنبش سبز میچسبانید؟ کنار عکس روبان سبز زده و اسم ریگی را با رنگ سبز نوشته بودیم و خلاصه خیلی به آنها برخورد و یکسری commentهای آبدار نصیب ما کردند که چرا این را به ما میچسبانی؟ گفتم بابا! این خودش بود که از شما حمایت میکرد و میخواهد برای ترور شما را آموزش بدهد. با سند داریم موضوع را به شما ربط میدهیم.
به نظر شما طنزترین و کاریکاتوریترین اتفاق فتنه چه بود؟
قضیه داماد لرستان!
در این زمینه هم کاری انجام دادید؟
بله، یک عروس و داماد را کشیدم که دستشان در دست همدیگر است. روشنفکرترین عروس بالای سرش یک لامپ سوخته بود.
شما پنج سال هست که دارید در این فضا فعالیت میکنید. آیا از گرافیک انقلابی ما حمایت میشود؟ مشکلاتش چیست؟
اگر بخوایم سیاهنمایی نکنیم باید بگوییم انشاءالله که خوب است! البته شخصا آدم کمتوقعی هستم و با کمترین فضا کارم را انجام میدهم و توقع هم ندارم که کسی حتماً بیاید بنده را حمایت کند و این طرف و آن طرف بفرستد و کارهایم را برجسته و معرفی کنند و به همین دلیل از کسی دلخور نیستم، ولی بدون آن که خودم را در نظر بگیرم، در کل فضای جبهه فرهنگی انقلاب و بچههای انقلاب مجموعههایی از قبل راه افتاده بودند و حالا هم هستند که مثلاً وظیفهشان حمایت از کاریکاتور است که اصلا برای بچههای انقلابی مایه نمیگذارند. مثلا یکی از همین مجموعهها در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، کاریکاتوریستها را به انگلیس و ایتالیا میفرستاد که دورههای تخصصی و فوق تخصصی کاریکاتور ژورنالیستی را ببیند. چه کسانی؟ نیکآهنگ کوثر، مانا و توکا نیستانی و… اینها الان کجا هستند؟ در ایام فتنه کجا بودند؟ کانادا، فرانسه و این طرف و آن طرف و کارشان زدن ریشه اعتقادات مردم است.
خود شما از این تحویل نگرفتن خاطرهای دارید؟
جالب اینجاست که وقتی کتاب تلخندک را آماده کردم و برای پیگیری چاپ بردم آنجا که تخصص و کارشان همین است، اصلاً تحویلم نگرفتند. پرسیدم: «چرا؟» گفتند کارهایت خیلی سیاسی است. گفتم مگر کار سیاسی ضد نظام کردهام؟ دارم از نظام و ولایت حمایت میکنم و فتنهگرها را میزنم. نباید از این جور کارها حمایت کنید؟ گفتند نه! ما نمیتوانیم از این جور کارها حمایت کنیم. گفتم اشکال ندارد، شاید توقع من زیاد است. در هر حال کتاب تلخندک را دادم انتشارات عماد چاپ کرد. این گذشت و من مجموعه کار دیگری را با موضوع استکبارستیزی انجام دادم. محور بحث هم ظلمهای امریکا و اسرائیل به کل دنیا بود. این کار که دیگر یک بحث بینالمللی بود و ربطی به سیاست داخلی نداشت. این مجموعه را به آنجا بردم و گفتم توقعم از شما این است که برای این کتاب یک مقدمه بنویسید که اعتباری برای کتاب شود، اگر میتوانید چاپش کنید و اگر نمیتوانید مرا راهنمایی کنید که کجا بروم؟ شاید باور نکنید که به هیچ وجه از این کار هم حمایت نشد. به من قول داده بودند مقدمه مینویسند و چاپش میکنند، اما کتاب دو سه ماه آنجا ماند. هر بار میپرسیدم چه شد؟ میگفتند پدر فلانی مریض است و او را به بیمارستان برده است. گفتم بابا پدر فلانی دو روز مریض میشود، سه روز مریض میشود، نه دو ماه و سه ماه! گفتم عیب ندارد مقدمهاش را میدهم کس دیگری بنویسد. همین کار را هم کردم بعد گفتم چاپش میکنید؟ گفتند نه، ما در کار چاپ نیستیم! گفتم دست کم راهنماییام کنید برای چاپ کجا ببرم؟ حال آنکه این مجموعه در دوره خاتمی چندین جلد کتاب از مانا نیستانی و نیکآهنگ کوثر و … چاپ کرده بود واصلاً تخصصش همین بود. بالاخره گفتند اگر میخواهی چاپ کنی میتوانیم تو را به حوزه هنری معرفی کنیم که برایت چاپ کنند، ولی در آنجا هیچ پولی به تو نمیدهند. گفتم مگر میشود؟ بالاخره حقالتألیفی چیزی. به حقالتألیف نیاز داشتم و گفتم میبرم جای دیگری چاپ میکنم. منظورم این است که نهتنها حمایت نکردند که این قدر هم ظلم کردند. بعداً خود آقای مؤمنی مسئول حوزه هنری را در جلسهای دیدم و پرسیدم: «بخواهیم در حوزه هنری کتاب چاپ کنیم، شما هیچ حقالتألیفی نمیدهید؟» جواب داد: «چه کسی گفته است؟ چطور نمیدهیم؟» گفتم: «پس چرا این حرف را زدهاند؟» گفت: «نمیخواستهاند از کارت حمایت کنند». متأسفانه حمایتها به این شکل است.
شما فقط کتاب «تلخندک» را چاپ کردهاید؟
نه، کتاب استکبارستیزی را هم با عنوان «منطقالزور» در دست چاپ دارم.
نمایشگاهی از آثار فتنه شما در همان زمان در دانشگاهی جایی برگزار میشد؟ خبر دارید؟
چون کارها هم در وبلاگ و هم در سایتهای مختلف میرفت و روی انتشارشان خیلی اصرار داشتیم، الحمدلله به دست دوستانی که میخواستند کار کنند میرسید و خبرهایش میآمد و search میکردم، گزارش تصویریهایش میآمد و در دانشگاههای مختلف پرینت میگرفتند و نمایش میدادند. بعدها هم از جاهای مختلف آمدند و کارها را از ما گرفتند و چاپ کردند و خیلی جاها نمایشگاه زدند.
نشریه طنز و کاریکاتور حزباللهی نداریم. گاهی نشریهای مثل کشیده چند شماره میآید و میرود. این هم خیلی دارد به عرصه طنز و کاریکاتور بچههای حزباللهی ضربه میزند وجایی برای تجمیع این نیروها وجود ندارد. نظرتان چیست؟
قطعاً در جبهه انقلاب این کمبود را داریم. کمبود چنین نشریهای در وضعیتی که آن طرفیها نشریهشان را دارند خیلی به ما لطمه میزند. بله، چنین نشریهای قطعاً لازم و یکی از راههای انتشار کارهای بچههای جبهه انقلاب است و چیزی است که میماند. وقتی تصویر را در سایت میزنید یکی دو روز دوام دارد و بعد زیر خبرها میرود و دیده نمیشود، ولی وقتی نشریه چاپ میشود میماند و معمولاً ماندگارتر است. کاری نمیشود تا اتفاقی مثل فتنه بیفتد و بچهها یکدفعه گل کنند، وگرنه هیچ روندی برای استعدادیابی، کار و آموزش وجود ندارد. همین طور است. نشریه که یک کار شخصی نیست که یک نفر بتواند آن را راه بیندازد و خودش تنهایی کار و چند نفر را جذب کند. به نظرم یک مجموعه پشت سر یک نشریه وجود دارد. نمیدانم چرا در فضای جبهه فرهنگی انقلاب چنین اتفاقی نمیافتد و کسی هم به فکر نیست. آن طرف خیلی راحت این اتفاق میافتد و مطمئناً حمایتهای خوبی از سطوح بالاتر پشت سر آنها وجود دارد. مطمئناً نشریه تمام رنگی و گلاسه هزینه فوقالعاده بالایی دارد. میدانم کسانی که در نشریههای آنطرفی کار میکنند، حقالزحمههای خیلی خوبی بابت کارهایشان میگیرند. مثلاً اگر برای هر کاریکاتور به ما حداکثر ۴۰ تومان میدهند، در آن نشریات برای هر کاری ۱۰۰ تا ۱۲۰ تومان میدهند، پس یک پشتوانه مالی قوی پشت اینهاست که بابت هر کاری این قدر هزینه میکنند و با آن کیفیت هم چاپ و در سطح کشور برایش تبلیغات میکنند و با قیمت خوبی هم در همه روزنامهفروشیها پخش میشود. این نمیتواند کار یکی دو نفر باشد و قطعاً مؤسسه و نهادی پشت این کار است که همه جوره از آن حمایت میکند.
پیشنهادی داشتهاید که در این نشریات کار کنید یا سراغتان نمیآیند؟
بله، در سال ۸۴ مسئول کاریکاتور روزنامه شرق آقای جمال رحمتی بود. آن موقع من با روزنامه جامجم کار میکردم. به من گفت: «با شرق کار میکنی؟» گفتم: «من کجا، شرق کجا!» گفت: «پول خوبی میدهند». یادم هست آن روزها بابت هر کار پانزده تومان به من میدادند که مالیات هم از آن کم میشد اما روزنامه شرق ۴۰ تومان میدادند. میخواهم بگویم اختلاف خیلی زیاد است و آن طرف از هنرمندان و فضای فرهنگیشان این طور حمایت میکنند. بدیهی است تا به حال به خاطر اعتقاداتم نرفتهام، والا پیشنهادهایی بوده است.
اگر نکتهای، دغدغهای و درددلی دارید که ناگفته باقی مانده است، بفرمایید.
ما فقط از فتنه حرف زدیم، ولی بعد از فتنه بحث بیداری اسلامی پیش آمد که الحمدلله برای آن هم خوب کار کردم و کارهای تأثیرگذاری هم بودند، چون بحث بینالمللی بود و کار نسبت به دوران فتنه خیلی بهتر دیده میشد. مثلاً در بحث شیعیان بحرین کاری طراحی کردم و همان کار را در راهپیمایی های عربستان، پاکستان، لیبی و حتی مصر دیدم. یک کاریکاتور میتواند تا این حد تأثیرگذار باشد. توقع ما از سایتهای فضای انقلاب هم این است که از پتانسیل فضای تصویر و کاریکاتور استفاده کنند. آن طرفیها خیلی خوب استفاده میکنند. الان مثلا یک خبرگزاری ارزشی دو سال است راه افتاده، اما کاریکاتورش تازه دو ماه است شروع به فعالیت کرده است. خب چرا از همان اول به فکر ایجاد فضای تصویری نیستیم؟ اهمیت کار را نمیدانیم؟ گاهی هم که این فضا ایجاد میشود در صفحات اصلی نیست و جایی است که شاید کمتر کسی به آنها مراجعه کند، ولی آن طرفیها کاریکاتور را در صفحات اصلی میزنند و یا در وسطچین صفحه اول بهطرز برجستهای اشاره میکنند. چرا؟ چون میبینند تأثیر یک کاریکاتور قطعا از یک مقاله یا مصاحبه بیشتر است. متأسفانه بچههای ارزشی از این امکان استفاده نمیکنند. توقع ما این است که قدر تصویر را بیشتر بدانند.
موضوعاتتان را از کجا پیدا میکنید؟
معیار من بیشتر دغدغههای فرهنگی حضرت آقاست. صحبتهای ایشان را مطالعه می کنم تا ببینم آقا الان از ما چه میخواهند. به طور مثال الان بحث افزایش جمعیت خیلی مهم است و دغدغه آقاست و باید کار کنیم. اتفاقات روز را هم از تیتر روزنامهها و سایتهای خبری و خبر گزاریها در میآورم. بنده مجموعه های نمایشگاهی روی بحث فرزندآوری و حجاب کار کردهام. الحمدلله از کارها استقبال خوبی هم شده است. خودم کارهایم را با کیفیت بالا روی سایت میگذارم که اگر لازم شد آن را روی بنر چاپ کنند، کیفیت آن افت پیدا نکند و هیچ لوگو و مارکی هم روی آن نمیزنم. الحمدلله از آن استفاده هم میکنند. چند وقت پیش یکی از دوستان زنگ زد و پرسید: «بروجرد هستی؟» جواب دادم: «نه». گفت: «ولی نمایشگاه کارهایت را زدهاند». گفتم من اطلاع نداشتم. بچههای فعال مساجد بروجرد چهرههای ۲۵ تن از علما را که کشیده بودم با عنوان منادیان ظهور روی بنرهای بزرگ ۴×۳ متر در سراسر یک خیابان کار کرده بودند. به هیچ وجه برایم مهم نیست حقالزحمهای به من پرداخت نشده وقتی از کارهایم استفاده میشود خدا را شکر میکنم که حداقل این کارهای بنده به درد اسلام و انقلاب خورد و از آن استفاده فرهنگی شد.
خیلی ممنون. که وقتتان را به ما دادید.
بنده هم از شما ممنونم که بنده را لایق مصاحبه دونستید.
………………………………………………………………………………………………………………….
لینک مصاحبه در سایت رجا نیوز: http://rajanews.com/detail.asp?id=193424
آخرین نظرات